سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

91/10/27
8:53 ع

بامحب شایدباخشونت هرگز

 

 

   با محبت شاید باخشونت هرگز

بچه ها لال شوید بی ادب ها ساکت

سخت آشفته وغمگین بودم باخودم می گفتم

بچه ها تنبل وبداخلاقند دست کم می گیرند

درس ومشق خود را

بایدامروزیکی رابزنم اخم کنم ونخندم اصلا

تا بترسند ازمن وحسابی ببرند

                 *********************

خط کشی آوردم درهواچرخاندم

چشم ها درپی چوب تنبیه هرطرف می غلطید

مشق ها رابگذارید جلو زود معطل نکنید

اولی کامل بود خوب دومی بد خط بود برسرش داد زدم

سومی می لرزید خوب گیر آوردم

صیددردام افتاد وبه چنگ آمد زود

         ***************************

دفترمشق حسن گم شده بود

این طرف آن طرف نیمکتش را می گشت

تو کجایی بچه بله آقا اینجا همچنان می لرزید

پاک تنبل شده ای بچه ی بد

به خدا دفتر من گم شده آقا همه شاهد هستند

**********

مانوشتیم آقا

 

 

 

 

بازکن دستت را راخط کشم بالا رفت خواستم بر کف دستش بزنم

او تقلا می کرد

ناله ی سختی کرد گوشه ی صورت او قرمزبود

هق هقی کرد وسپس ساکت شد

همچنان میگریدمثل شخصی آرام باخروش وناله

ناگهان حمدالله درکنارم خم شد

زیریک میز کنار دیواردفتری پیداکرد

گفت:آقا اینهاش دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم خوش خط وعالی بود

غرق در شرم وخجالت گشتم

جای آن چوب ستم بردلم آتش زد

سرخی گونه ی او به کبودی گردید

صبح فردادیدم که حسن باپدرش ویکی مرددگر

سوی من می آیند خجل ودل نگران

منتظرماندم من تاکه حرفی بزنند شکوه ای یا گله ای

یاکه دعوا شاید سخت دراندیشه آنان بودم

پدرش بعد سلام گفت: لطفی بکنیدو حسن را بسپارید به ما

گفتمش چی شده آقا رحمان

گفت این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته

به زمین افتاده بچه ی سربه هوایاکه دعواکرده

قصه ای ساخته است

زیر ابرو وکنار چشمش متورم شده است

دردسختی دارد مبریمش دکتر بااجازه آقاچشمم افتادبه چشم کودک

 

غرق اندوه وتاثرگشتم

من شرمنده معلم بودم

لیک آن کودک خرد وکوچک

این چنین درس بزگی می داد ، بی کتاب ودفتر

من چه کوچک بودم او چه اندازه بزرگ بود

،به پدرنیز نگفت آن چه من ازسرخشم

به سرش آوردم

عیب کارازخودمن بود نمی دانستم

من ازآن روزمعلم شده ام

بعدازآن هم دیگردرکلاس درسم

نه کسی بداخلاق نه یکی تنبل بود

همه ساکت بودند تاحدودامکان درس هم می خواندند

من به یاد آوردم این کلام از مولا(ع)

که به هنگام خشم

نه به فکرتصمیم نه به لب دستوری

نه کنم تنبیهی یاچرااصلا من عصبانی باشم

با محبت شاید گرهی بگشایم باخشونت هرگز

      باخشونت هرگز


نوق...   

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ